سلام. چند وقت پیش کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" را از مصطفی مستور خوندم. خیلی خوب بود. خیلی از دغدغه های من در این داستان بود. نقدش رو هم نگاه کردم گفته بودند که از لحاظ فنی خیلی حرفه ای نیست ولی با استقبال بسیار عالی مواجه شده به طوری که تا حالا بیش از صد هزار نسخه فروخته شده است. در این داستان شخصیت اصلی داستان یک دانشجوی دکتری جامعه شناسی است که در حال نوشتن پایان نامه اش است. این دانشجو که قبلا فلسفه نیز خوانده است به وجود خداوند شک دارد( البته شک به وجود خداوند کار ابلهان است، بلکه نسبت به خدا معترض است) موضوع پایان نامه نیز خودکشی یک استاد دانشگاه است. البته در داستان از داستان حضرت موسی نیز به خوبی بهره گرفته شده است. من که خیلی لذت بردم . شما هم بخوانید ارزشش دارد(علی الخصوص جوانان)
بعد از آن نیز داستان استخوان خوک و دست های جذامی (تضمینی است بر حدیثی از امیرالمومنین(علیه السلام)) را از مستور خواندم که آن هم خیلی خوب است. در آن جامعه را در قالب یک آپارتمان به تصویر کشیده است. البته جای یک خانواده محکم و معتقد با وجود مشکلات مختلف خالی است.(لازم به ذکراست که این نظر یک آماتور است.) نکته جالب این جاست که حرفهای درست و حسابی از دهان یک به ظاهر دیوانه در می آید. هر کس در هر دوران حرف درست و حسابی داشته باشد دیوانه خوانده میشود.
لطفا نظر دهید.